Menu Close

دو سالگی سقوط، سکوتِ دو ساله

سخی بیراملی

در پانزدهم آگست سال ۲۰۲۱ میلادی، آخرین قلعه جمهوریتِ ساخته شدهِ بیست ساله، یا همان ارگِ ریاست جمهوری در کابل، بدست گروه تالبان افتاد.

شهرهای کلیدی همچون بلخ و جوزجان در شمال، هرات در غرب و قندهار در جنوب افغانستان، حتی روزها قبل از آن تاریخ بدون درگیری های مسلحانه بدست افراد این گروه افتاده بود. بنآ سقوط کابل بدور از تصور نبود. اما سقوط یکایک شهرها و پایتخت به این سرعت،  تمامی رهبران حکومت و شهروندان کشور را نگران به آینده ساخته بود. 

با این سقوطِ قابل تصور،  متآسفانه مردم افغانستان یکبار دیگر امیدِ به داشتن یک آینده بهتر را از دست دادند و نزدیک به همه دستاوردهای بیست سال پسینِ مردم افغانستان یا نبود شدند و یا هم در حال از بین رفتن میباشند.  صدها هزار شهروند این کشور مهاجر شدند و میلیون ها تن در داخل با یک آینده نامعلوم در فقر و تنگدستی بجا ماندند.

در بحبوحه سقوط کاملِ افغانستان بدست گروه تالبان، سراسیمه گی رهبران افغانستان نیز  آشکارا مشاهده میشد.

اشرف غنی، رئیس جمهوری پیشین، در روزهای پیشتر از سقوطِ کابل، تقریبآ هر هفته وزرای داخله و دفاع و سایر مدیران جنگ را عوض میکرد. اما این نوع تلاش‌ها در آخرین روزهای جمهوریت هیچ فایده نداشت. در ولایات، رهبران جهادی مقتدر  برای دفاع از ساحات تحت کنترل شان می‌جنگیدند.اما آنها نیز زیاد موفق محسوب نمی‌شدند.  در این میان، خبر به اسارت درآمدنِ امیر اسماعیل خان، یکی از رهبران جهادی مقدر در زونِ غرب، انگیزه جنگیدن دیگر رهبران در ولایات را نیز نزدیک به صفر کاهش داده بود.

در مرکز تصمیم گیری های کلان کشور، در ارگ و سپیدار، تنش میان گروهی از وزرای که از طرف عبدالله عبدالله، رئیس اجرائیه انتساب شده بودند با تیم ارگ، به ویژه مثلث مشهورِ ارگ؛  غنی، محب و داکتر فضلی سبب شده بود تا گزارش دهی یک دست به سربازان و میدران جنگ در میادین جنگ نرسد و عدم دسترسی به اطلاعات درست، فرمانداران جنگ در ساحه را نا امید و بدون انگیزه ساخته بود. کسی نمی‌دانست که در این شرایط حساس و بحرانی چی کاری در ساحه بکند و برنامه اصلی حکومت برای جلوگیری از پیشروی های تالبان دقیقا چه میباشد؟

 وزیر دفاع اسبق، در حساسترین روزهای قبل از سقوط در بستر بیماری بود و وزیر داخله، حتی در کنفرانس های خبری تریبیون جداگانه نداشت تا حرفش را بزند  و مجبور بود تا در سایه حمدالله محب، مشاور امنیت ملی رئیس جمهوری بایستد.

در کنار این همه سراسیمه گی، بی برنامه گی و عدم هماهنگی نیروهای امنیتی کشور، فساد اداری تا آخرین روزهای سقوط داشت هم در میان نیروهای مسلح و هم در سطح بزرگتر رهبری بیداد میزد. تا حدیکه در آنروزهای قبل از سقوط، اخبار فروش اسلحه و مهمات اردوی ملی به افراد گروه تالبان در میان رسانه ها دست بدست میشد. برای شهروندان و گروه تالبان اما، اینکه در بیست سال گذشته و بویژه در سال‌های اخیر جمهوریت، فساد اداری و اختلاس بطور مطلق نهادینه شده بود، مسله پنهانی نبود. در کنار تمامی بی برنامه گی ها و عدم شکل‌گیری یک مرکز مقتدر و یکپارچه رهبری در راس حکومت جمهوری، این همه خالی گاه درونی، تالبان را برای رخنه کردن بهتر در درون نظام و حتی سربازگیری از درون حکومت کمک می‌کرد.

در تعدادی از ولایات، سربازان اردو، در ماهای قبل از سقوط  برای ماها معاش دریافت نکرده بودند ولی گروه تالبان برای جذب آنها پیشنهاد معاش ماهانه تا سه صد دالر را داده بود.

در آنسوی معادله، نماینده های سیاسی  گروه تالبان سرگرم معامله بر سر معادلهِ پیچیده افغانستان در کشور عربی قطر بودند. قطر، یکی از متفقین ایالات متحده امریکا در خاورمیانه است که در این اواخر به ستاره دنیای غرب مبدل گشته است. دوحه، سالهاست که میزبان دفتر سیاسی تالبان است و تاثیر گذاری ویژه بالای این گروه دارد. از سوی دیگر، بعد از آنکه روابط ایالات متحده امریکا با عربستان سعودی و جمهوری ترکیه در سالهای اخیر در خاورمیانه به تیره گی کشانید، قطر حافظ منافع آمریکا در منطقه شد.

زلمی خلیلزاد، نماینده ویژه ایالات متحده امریکا در امور صلح افغانستان، یک آمریکایی افغانی الصل، برای ماهای درازی با نمایندگان تالبان‌ در قطر گفتگو کرد و بلاخره در ۲۹ فبروری سال ۲۰۲۰ میلادی،  طی امضای تفاهم‌نامهِ ( توافقنامه دوحه) بدون حضور داشت هیچ نماینده از حکومت افغانستان، افغانستان را رسما برای گروه تالبان سپرد و خروج سربازان ناتو را قطعی کرد. در ظاهر اما در متن موافقتنامه چند سطر دیپلوماتیک نوشته شد تا اذهان عمومی برای مدتی خاموش نگهداشته شود. 

در نهایت، هفت ماه و چهارده روز بعد از توافقنامه دوحه، در پانزدهم آگست سال ۲۰۱۲۱ میلادی، بشمول اشرف غنی، رئیس جمهوری پیشین، همه وزرای کابینه، مدیران جنگ، رهبران جهادی و حتی کارمندان ملکی حکومت از کشور بیرون شدند. حتی اعضای جامعه مدنی، فرهنگیان و خبرنگاران نیز؛ یا توسط کشورهای  مستقر در افغانستان در بیست سال اخیر و یا هم توسط سازمان های بین المللی توسط هواپیماهای نظامی تخلیه شدند. تالبان، بدون اینکه حتی آماده به این کار باشند، وارد ارگ ریاست جمهوری

افغانستان شدند. تعدادی از رهبران اسبق افغانستان،  بشمول حامد کرزی، رئیس جمهوری پیشین و عبدالله عبدالله، رئیس اجرائیه، یا ترجیحاً در کابل ماندند و یا اینکه فرصت بیرون شدن در آنروز را از دست داده بودند. تعدادی که شانس بهتر داشتند، در روز سقوط در جلسه گفتگوهای صلح در اسلام آباد، پایتخت جمهوری اسلامی پاکستان حضور داشتند.

در روز سقوط کابل، میدان هوایی این شهر تنها امید مردم عام برای بیرون شدن از این شهرِ وحشت شده بود. تعدادی از جوانان کشور، برای بیرون رفتن با آخرین هواپیمای نظامی آمریکا، بالای آن هجوم بردند و حتی وقتی هواپیما در حال حرکت بود بر بالهای آن نشستند. لحظاتی بعد از پرواز، تعداد از این جوانان به پایین افتادند و کشته شدند. صحنه های که نه تنها خود مردم افغانستان بلکه کل دنیا را شوکه کرده بود.

در هر صورت، این سقوط دلایل و عوامل پیدا و پنهان زیادی دارد که باید روزی توسط افرادی که دخیل بودند و معلومات موثق داشتند / دارند روشن گردد،  اما اینکه این سقوط چه تاثیر بالای نسل‌های بعدی دارد را اینجا کوتاه و در سه مورد به بررسی میگیرم.

اول: سقوط کامل افغانستان در پانزدهم آگست ۲۰۲۱، بسیار روشن است که نسلِ نو را نا امید و دل شکسته ساخت. نسلی که حد اقل در بیست سال اخیر از حضور جامعه جهانی استفاده کرده تحصیل نمودند و با دنیای بیرون از کشور ارتباطات برقرار کرده بودند. نسل نو افغانستان، در بیست سال اخیر با انگیزه منحصر به فرد در داخل و بیرون از کشور تحصیل کردند، برای آینده های بهتر این سرزمین صادقانه زحمت کشیدند و تلاش بخرج دادند تا حد امکان در وطن بمانند و آنجا را بسازند.

اما سقوطی که اتفاق افتاد، همه امیدواری ها و برنامه‌های این نسل را برهم زد و آنها را در خالی گاه یاس و ناامیدی گذاشت. در هر حالت، این مسله مشخص است که جاده ها و تعمیرات ویران شدهِ جوامع بعد از جنگ به نحوی بعد از مدت زمانی ساخته خواهند شد، ولی امیدهای از دست

رفته را چگونه دوباره بدست بیاوریم ؟ بنا، متآسفانه بزرگترین چیزی را که این سقوط از نسلِ نو افغانستان گرفت وظیفه، خانواده و میهن شان نبود، بلکه امید به آینده را از آنها گرفت.

دوم : از دست رفتنِ دستاوردهای هرچند شکننده بیست سالِ اخیر.

بعد از دور اول حاکمیت تالبان در افغانستان، اینکشور همانند حالت امروزی اکراین، در محراق توجه جامعه جهانی قرار گرفته بود. تمامی کشورهای عضو ناتو و تعداد زیاد کشورهای همسو با غرب، از قریه جات افغانستان گرفته تا مرکز این کشور، به کارهای  بازسازی و نوسازی می‌پرداختند. پول‌های که بویژه در سال‌های نخستِ دوره های حکومت موقت و انتقالی به این کشور سرازیر میشد حد و حسابی نداشت. مسله که بعدها سبب شد تا فساد اداری را در افغانستان نهادینه سازد.‌

در این دوره اما، رسانه ها به یکی از دستاوردهای بدون منازعه در افغانستان مبدل شدند. جوانان زیادی با اشتیاق بی پایان وارد دنیای رسانه ها شدند و این سکتور به یکی از بهترین دستاوردهای دوره بیست ساله مبدل گشت. رشد به این سرعت در سکتور رسانه های آزاد افغانستان، در بهترین شرایط ممکن تنها نصیب کشورهای پیشرفته جهان می‌شود. اما بر خلاف همسایه های نسبتا مدرن افغانستان، رسانه ها توانسته بود تا حد زیادی استقلالیت و آزادی عمل خود را حفظ کند و چشم و گوش مردم باشند.

اما سقوط کشور، در کنار دیگر مشکلات بنیادی که بوجود آورد، نزدیک به همه دستاوردهای دو دهه را نابود ساخت. این یعنی نابودی بهترین دستاورد این کشور در بیست سال اخیر. تأثیرات این نابودی سال‌های زیادی در میان نسل‌های بعدی حس خواهد شد.

سوم، زنان.

شاید بعد از دوره کوتاه غازی امان الله،  این تنها دوره طلایی برای زنان افغانستان بود. دختران زیادی فرصت رفتنِ دوباره به مکتب و دانشگاه را یافتند و تعداد زیادی از زنان در بخش‌های مختلف جامعه وارد فعالیت شدند. این برای جامعه سنتی افغانستان یک تغییر مثبت و بسیار بزرگ بود. زنان که هیچ گاهی در ویرانی و جنگ بطور مستقیم سهیم نبودند و به این لحاظ به نحوی با همه طرفهای متخاصم در افغانستان میتوانستند کار کنند. به همین دلیل، زنان افغانستان در بیست سال گذشته از جامعه آکادمیک گرفته تا سیاست و تجارت، از فعالیت‌های اجتماعی گرفته تا مدیریت جنگ در میدانهای نبرد، هم دیده میشدند و هم در کنار برادران شان، شانه بشانه برای رسیدن به یک آینده بهتر کار می‌کردند. آنها در بیست سال اخیر، همانگونه که باید میبود، بخش جدایی ناپذیر جامعه افغانستان بودند.

اما سقوط کشور بدست تالبان، نزدیک به کُل آن هم دستاوردها و جایگاه زنان افغانستان را از بین برد و آنها را خانه نشین کرد. پیامد اینکار برای هر جامعه، بویژه جوامع نوپای مثل افغانستان بشدت تخریب کننده و خطرناک است. 

در اخیر، قسمیکه در میان سطرهای این متن بار بار تکرار گردید، کشورها بدلایل زیادی گه گاهی تخریب می‌شوند ولی دوباره ساخته می‌شوند. جاده ها، تعمیرات خانه ها و فابریکه ها دوباره ساخته می‌شوند. ولی امید از دست رفتهِ یک نسل چه خواهد شد؟ سکوت معنادارِ تعداد زیادی از قشر تحصیل کردهِ افغانستان در این دو سالِ اخیر را، برای بحثهای سازنده بعدی می‌گذاریم. سکوتِ معنادار دو سالهِ این قشرِ افغانستان، اگر یک جنایت و جفا بر حق وطن و مردمِ این کشور نیست، کمتر از آن نیز نمی‌باشد. 

*سخی بیراملی، عضو موسس و مسول ارتباطات و رسانه های انستیتوت باختر، در برلین میباشد.

مجموعه مقالات انستیتوت باختر، بیانگر نظر نویسندگان آن است. انستیتوت باختر، می‌کوشد تا با انتشار مطالب از طیف‌های مختلف چشم‌انداز متنوع و متوازنی از دیدگاه‌ها ارائه دهد.

نظریات ارایه شده در این مقالات، به هیچ صورت نشان دهنده موقف این نهاد نمیباشد و مسولیت آن نیز بدوش نویسنده میباشد.