Menu Close

قلمت بشکند تاریخ اگر‌ننویسی که جهان با ما چه کرد؟

(سلسله مقالات یک سال پس از سقوط- شماره 1)

(نویسنده: مبینه ساعی)

 اوایل  آگست سال 2021 اخبار و اطلاعات کاذب در اختیار مردم گذاشته می شد. چشم دید مردم از وضع امینتی دقیق تر از اخبار و توجیهات مقامات حکومتی بود. رهبران  قومی نیز کوشش می‌ کردند با استفاده از احساسات  مردم آنچه را که قرار بود واقع شود، پنهان کنند و اما حکومت به تاریخ پانزده آگست با فرار اشرف غنی رئیس جمهور افغانستان و اعضای کابینه اش سقوط کرد و طالبان قدرت را به دست گرفتند. مردم باورشان نمی شد این گونه شاهد سقوط زودهنگام و از دست دادن تمام ارزش های یک ملت باشند. میدان هوایی کابل یگانه راه خروجی برای بیرون شدن از افغانستان بود و طیاره های نظامی  شبانه روز ده ها پرواز؛ شامل: اتباع خارجی و همکاران افغان شان را  از طرف کشورهای هم‌پیمان و آمریکا به کشورهای دیگر انتقال می دانند. تعداد زیادی از مردم  پشت دروازه های میدان هوایی کابل تجمع کرده بودند و  صحنه های بسیار وحشتناک و تکان دهنده ای مشاهده می شد.

من همراه پنج خانوادۀ دیگر که زنان خانوادۀ رؤسای دفاتر حامی زنان و فعالان مدنی و حقوق بشری بودند در یکی از هوتل های شهر نو در کابل، به طور مخفیانه بود و باش داشتیم. نزدیک به سه هفته از بودن ما در کابل می گذشت.

  تلاشی خانه ها و شناسایی افرادی؛ چون: ما که مخالف جدی طالبان بودیم و فعالیت های ما خلاف عقاید طالبان بود، هر لحظه باعث ترس و اضطراب ما می شد. در تنهایی، همگی ترس و تشویش داشتیم. حوزۀ امنیتی در چند قدمی مهمان خانۀ ما بود و یکی دوبار از صاحب هوتل و محافظینش پرسیده بودند که اینجا چه کسانی هستند؟ محافظین گفته بودند: خانوادۀ صاحب هوتل اینجا هستند. خلاصه ما شب و روز را  در جواب ایمیل ها و گرفتن اطلاعات از وضعیت موجود سپری می کردیم.

کسی نمی‌دانست بالاخره چه سرنوشتی در انتظار است. هر کسی از ما ایمیل و یا تماسی برای اجازه یافتن به میدان هوایی را به همکاری سازمان هایی که سال ها با آنها کار کرده بودند، انتظار داشت.گاهی به طور جمعی ایمیل های ما شریک ساخته می‌شد و پیام امیدوار کننده می گرفتیم. گاهی هم به طور انفرادی. روزهای دلهره آوری بود. وقتی آدم در یک بن بست قرار می گیرد، خودش هم‌نمی‌داند چه کند؟ خلاصه در آخرین روزهای پرواز از کابل برای ما یک شمارۀ  چهار رقمی (کُد )داخل شدن به میدان داده شد و چند جمله به عنوان یاد دهانی که چگونه داخل میدان شویم، داده شد. قرار بود بدون بیک و بکس سفری داخل میدان شویم. ما تنها نبودیم کودکان ما نیز با ما بودند. صبح زود از هوتل بیرون شدیم و راهی میدان هوایی کابل گردیدیم. تعدادی از همراهان قبل از ما  به آدرس دقیق رفته بودند ولی ما و دو فامیل آدرس دروازۀ ورودی را اشتباه رفتیم. در مسیر راه متوجه شدیم شهر خالی از مردم است و تعداد انگشت شماری این طرف و آن طرف در حال رفت و آمد بودند. اما راه ورودی به میدان هوایی آنچنان پر ازدحام بود که گویا تمام ساکنان کابل را اینجا آورده باشند. با نزدیک شدن به دروازۀ میدان، صدای فیرها شنیده می‌شد. هر قدر نزدیک می شدیم صدای شلیک نزدیک تر می شد و کودکان وحشت زده می‌پرسیدند مادر اینجا جنگ است؟ نزدیک یکی از دروازه های میدان که رسیدیم  قسمتی از راه را باید پیاده می رفتیم. هزاران تن قبل از ما آنجا جمع شده بودند و افرادی با لباس نظامی که گفته می‌شد قطعۀ صفر (۱) نظامیان پیشن است، جلو مردم را گرفته بودند تا کسی داخل میدان نشود. هرگاه مردم خود را نزدیک می‌کردند نظامیان اسلحه به دست با شلیک گلوله های هوایی مردم را دور می ساختند؛ اما این شلیک های هوایی آنقدر نزدیک بود که هر صدای شلیک برای چند ثانیه گوش ها را سنگین می کرد و گاهی با فیرهای گلوله، صدا و دود سرخ رنگ بلند می شد. صحنه های بسیار ترسناک و وحشتناکی بود. هوای گرم، مردم مضطرب، گریۀ کودکان و فحش و توهین نظامیان آنقدر روح و روان انسان را شکنجه می کرد که نمی‌دانستی با چه گناهی این زجر را باید تحمل کنی؟ بالاخره به درازۀ بعدی رفتیم. آنجا هم هزاران تن دیگر تجمع کرده بودند. سرباز آمریکایی که معلوم می‌شد ساعتها آنجا نظاره گر مردم است و او هم وطیفه داشت تا امنیت خود همکارانش را بگیرد. او از  بالای دیوار به هر شکل و اشاره کوشش می کرد به مردم بفهماند که جای ایستادن شان اشتباه است. اصلا راه ورودی به میدان نیست. سه ساعت ماندیم. سرانجام با طرف هماهنگ کننده تماس گرفتیم که اینجا هیچ راه ورودی وجود ندارد و کُد داده شده هم بی اعتبار است. بالاخره بعد از چند تماس به ما گفته شد تا خود را از میدان  دور کنیم چون اطلاعات رسیده، نشان دهندۀ یک انفجار و انتحار خطرناک در میدان بود. هرچه عاجل باید از میدان دور شویم. ما هم بدون تأخیر تصمیم برای خروج از میدان گرفتیم و همۀ ما دوباره به هوتل آمدیم. فردای آن روز به خاطر تهدید امنیتی که صاحب هوتل متوجه شده بود، ما ناگزیر به تغییر محل بود و باش خود شدیم و تا زمانی که به اقامتگاه دومی رسیدیم، خبر حملۀ انتحاری در دروازۀ کابل همه جا پخش شد و ما متوجه شدیم که پیام دیروز دقیق بوده و ده ها تن در حملۀ میدان هوایی کابل جان شان را از دست دادند و تعداد زیادی هم زخمی شدند و هزاران  تن دیگر از طریق پروازهای نظامی به کشورهای دیگر انتقال یافتند و دو سه تن دیگر نیز خود را به بال و تایر طیاره آویزان کرده بودند که گویا به یکی از کشورهای خارجی  بروند و جسدشان حین پرواز طیاره  روی بام خانه  های نزدیک میدان افتاد. تعداد زیادی هم‌؛مثل: ما جایی برای رفتن نداشتند و ماندند. میدان هوایی کابل به روی پروازها بسته شد. من و خانواده دوباره قصد رفتن به مزار شریف را نمودیم.  ماه فبروری را مزار شریف  بودیم. آنجا هم به طور پنهانی فقط خانواده می‌دانستند که من مزار هستم. یک‌ماه گذشت و هر روز دو یا سه سازمان از سازمان های مدافعین حقوق بشر و رسانه ها تماس می‌گرفتند تا جویای احوال من شوند و راه های بیرون شدن از افغانستان را برایم جستجو می‌کردند. اما من زیاد امیدوار نبودم.  شاید قلبا نمی خواستم وطن و زادگاهم را به این سادگی ترک کنم و  تمام داشته هایم را که طی بیست سال برایش مبارزه کرده بودم، اینقدر زود از دست دهم.  هنوز با رسانه ها با نام مستعار مصاحبه می کردم  و از وضعیت موجود صحبت می کردم.  به دختران جوان و خبرنگاران روحیه می دادم که ترس نداشته باشند و می گفتم که همه در کنار هم هستیم. بالاخره  چهارم اکتوبر سال ۲۰۲۱ که اجازۀ پرواز ها به شرکت هوایی خصوصی کام ایر برای سازمان های کمک‌کننده داده شد،  به همکاری یکی از سازمان های کانادایی از بلخ به جورجیا پایتخت گرجستان  آمده و از آنجا با ده ها خانوادۀ دیگر به آلبانیا انتقال یافتیم. جزییات درمورد  چگونگی  و گذراندن آخرین ساعات ترک مزار از سخت ترین و آزار دهنده ترین خاطرات زندگی ام است. گاهی نمی‌ توان نوشت. سه ماه البانیا ماندیم و بعد به همکاری کمیتۀ خبرنگاران بدون‌ مرز المان  از جنوری سال ۲۰۲۲ با خانواده یه آلمان آمدیم.  اینجا زندگی را از نو شروع کردم. اینکه چه چیزهایی  را از دست دادم، برایم مهم‌است. اما هنوز با رسانه ها همکار هستم و یک برنامۀ رادیویی با رادیو تلویزیون  وطن در آلمان  دارم. خلاصه روند سقوط نظام جمهوری، حاکمیت طالبان، روند تخلیه، سکوت جهان در مقابل این فجایع و  وضعیت کنونی افغانستان و آیندۀ نامعلوم از سوال های بی پاسخی است که هنوز و من و هزاران تن دیگر چون من نتوانستند بعد از گذشت یک سال پاسخ آن را دریافت کنند….

(فراموش نکنیم که من و شما مسؤول هستیم تا برای نسل های بعدی بگوییم چگونه با سرنوشت ما بازی شد).

“مبینه ساعی”

شهر وسلوخ المان

آگست سال 2022

مبینه ساعی مسول ساحوی سازمان حامی رسانه های آزاد افعانستان در حوزه شمال – بلخ و لیسان از رشته زورنالیزم میباشد.

بانو ساعی؛ به فعالیت های رسانه ی اش از مارچ ۲۰۰۳ آغاز نموده است.
بخش های کاری ،( دستیار مدیر مسول ، گزارشگر ، مجری برنامه های حقوقی و خبری ،، پردیسر برنامه و مدیر مسول )
موسس و بینان گزار رادیو رابعه بلخی ، عضو نهاد های مدنی و حقوق بشری ،
فعالیت های عمده بانو ساعی عبارت انداز:
حضور در برنامه دادخواهی برای دفاع از حقوق خبرنگاران ،، اعتراضات مدنی برای پایان خشونت ها ، سفر های به آمریکا و لندن و ایتالیا برای حضور در نشست حمایت از زنان در افعانستان میباشند.
دستاورد ها : دریافت تجارب برای حمایت و انکشاف رسانه های آزاد، راه اندازی برنامه های اعتراَضی ، راه اندازی برنامه های دادخواهی از سوی سازمان های داخلی و خارجی
فعالیت فعلی ؛
حضور در برنامه های رسانه ی ، حضور در نشست های آنلاین بخاطر حمایت حقوق زنان در افعانستان و همکار رادیو تلویزیون وطن در آلمان